
من وآسماني پر از .....
روزگاريست كه با ترس شبها برايم صبح مي شود
روزگاريست كه اميد به بودنش برايم كم رنگ شده
روزگاريست كه از دل خنده اي بر لبانم نيامده
من آشوفته ام....
شايد خداهم مرا نمي شناسد شايد من بويه غريبه برايه خدا گرفته ام
اورا كه ميبينم آسمان دلم آبي و سپيد است اما....
خدايا چه نامردند ابرهايه تيره وتاريك تو
من تنها ترين تنهايم در اين آسمان پرازاشك ...
بغضم را نمي بينيد؟
خدايا تو دردم را مي داني ومي دانم تو بهترين طبيبي...
پس اي مهربانم تكيه جانم را از من نگير و چون اوست تنها ترين تنهايم....
جان من مينايه من
۲ نظر:
بنام عاشقان لاابالی
درود بر شما!
.
تبریک میگم
بلاگ زیبایی دارید
.
زان لحظه که دیده بر رخت وا کردم
دل دادم و شعر عشق امضا کردم
نی نی غلطم کجا سرودم شعری
تو شعر سرودی و من امضا کردم
.
مو فق و پیروز ... شاد و سربلند باشید.
.
..خاک پای مردم ایران زمین..
...هانی...
امیدوارم عشقت و بتونی حفظ کنی...مرسی که اومدی
ارسال یک نظر