۱۳۸۷/۰۵/۰۱


شبنم....

مي خوام كه با دست خيال خدارو نقاشي كنم

رو زانوهاش اشك بريزم هوارو باروني كنم

گريه كنم گذشتم سر روي پاهاش بزارم

بگم غريبم بي نشون برس بدادم

مي خوام رو تارو پود شب

مقصد بي هدف برم

تو اين هوايه بي نفس برم به آخر برسم

برم يه جايي كه فقط تو باشي و بي كسي هام

اشكي نمونده تو چشام با گريه بي وفا شدم

وقت پريدن من دلهره از دلم جداست

من صدا كن كه مي خوام دل از جدايي بكنم

دستام بگير مي دونم تواي اون هميشه با من

اين اون محال ممكن مثل اشك شيشه بامن

۳ نظر:

ناشناس گفت...

salam duste azizam...omidvaram hamishe por az ehsasay ghashang bashi...besyar ziba harfe delat ra bayan mikoni...moafagh bashi..yek gol taghdimat

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز
فوق العاده زیبا بود

ناشناس گفت...

salam azizam khili naz bod
weblog ghashangi dari
be manam sar bezan