۱۳۸۷/۰۶/۰۳


حيف...

نميشه بموني كنارم

من كه جز تو كسي رو ندارم

كاش كه پيشم بموني يه لحظه

اين يه لحظه به يك عمر مي ارزه

تويه چشمام نگا كن يه روده

اين چشما بي تو عاشق نبوده

من نمي خوام كه با غم بسازم

من نمي خوام به اشكام بنازم

اي تو كه از نگاه من بريدي

با چنگ و دندون تو از دستم پريدي

خواستم با اشكام راه به تو ببندم

حيف كه چشمات بستي و نديدي

تو ميري من رفتنت و ميبينم

باز به تماشاي افق ميشينم

ميري آتيش مي كشي بجونم

اين شعرم من برا كي بخونم........

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز
بسیار زیبا بود
درود بر شما

ناشناس گفت...

سلام
عزیز
خوبی
خوشی در سلامتی کامل به سر میبری؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با گرما چه میکنی
من که پدرم در اومده
راستی یه خبر خوب
من
من
من
من
من
من
من
من
من
من
من
بلاخره بازم اپ کردم
زود بیا منتظرم دلم واست تنگ شده
مطالبتو بازم خوندم
با این که برای چندمین بار داشتم میخوندم بازم به دل میشینه
اپت عالی بود
ترکوندی