۱۳۸۷/۰۷/۱۶



نه نمی توانم
نمی خواهم ،نمی خواهم
دیوار سرد زندان تو باشم!
مرا باور کردی
قفس حبسی تو را ساختم
پرنده ای بودی
با مهربانی به دامت انداختم!
کنون که سخت ویرانم
نه نه ،نمی خواهم نمی خواهم
دیوار سرد زندان تو باشم
کنون که بوم فرو ریخته دیوارم
رهایی ات را
نه نه،
نمی توانم نمی توانم
زندان تار تو باشم.

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

what happened to the other one?

ناشناس گفت...

sure, why not!

ناشناس گفت...

help me.

ناشناس گفت...

yeah! its much better,

ناشناس گفت...

thats amazing story.

ناشناس گفت...

help me.

ناشناس گفت...

yeah! its much better,

ناشناس گفت...

im here because of few cents for you. just dropping by.

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز
بسیار زیبا بود
درود

ناشناس گفت...

دروود ،
بهارین و سبز باشین
ممنون از پیام سیز تان