نه نمی توانم
نمی خواهم ،نمی خواهم
دیوار سرد زندان تو باشم!
مرا باور کردی
قفس حبسی تو را ساختم
پرنده ای بودی
با مهربانی به دامت انداختم!
کنون که سخت ویرانم
نه نه ،نمی خواهم نمی خواهم
دیوار سرد زندان تو باشم
کنون که بوم فرو ریخته دیوارم
رهایی ات را
نه نه،
نمی توانم نمی توانم
زندان تار تو باشم.
۱۰ نظر:
what happened to the other one?
sure, why not!
help me.
yeah! its much better,
thats amazing story.
help me.
yeah! its much better,
im here because of few cents for you. just dropping by.
سلام دوست عزیز
بسیار زیبا بود
درود
دروود ،
بهارین و سبز باشین
ممنون از پیام سیز تان
ارسال یک نظر